جدول جو
جدول جو

معنی پست شمردن - جستجوی لغت در جدول جو

پست شمردن
خوار و ذلیل پنداشتن، حقیر دانستن
تصویری از پست شمردن
تصویر پست شمردن
فرهنگ فارسی عمید
پست شمردن
(وُ)
تحقیر. ترذیل
لغت نامه دهخدا
پست شمردن
حقیر دانستن
تصویری از پست شمردن
تصویر پست شمردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پست شدن
تصویر پست شدن
خوار و ذلیل شدن
با خاک یکسان شدن، منهدم گشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست شمردن
تصویر راست شمردن
راست انگاشتن، راست پنداشتن، راست و درست دانستن، باور کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پست کردن
تصویر پست کردن
پایین آوردن، فرود آوردن، پایمال کردن، خوار کردن، زبون کردن
فرهنگ فارسی عمید
(وَ)
فرود شدن. سفال. سفول. هفات. انهفات. (منتهی الارب) ، ویران شدن. منهدم گشتن. فرود آمدن. خراب شدن:
دیوار کهن گشته نه بردارد پادیر
یک روز همه پست شود رنجش بگذار.
رودکی.
شدی بارۀ دژ هم آنگاه پست
نماندی در او جایگاه نشست.
فردوسی.
در باغهای پست شده هم بدین امید
نونوهمی بنفشه نشانند و نسترن.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(وَدْهْ)
فرود آوردن. فرود افکندن. پائین آوردن. بزیر افکندن. تنزل دادن. هبت. (منتهی الارب) : خداوند این علت راباید که... در خواب بقفا بازخسبد و بالین پست کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و امروز زیر سر را کوتاه کردن گویند: تدمیح، فرود آوردن و پست کردن سر خود را. تطأطؤ، پست کردن سر را. طاءطاءه. طاءطاء رأسه ، پست کرد سر را. طمأن ظهره ، پست کرد پشت سر را. قبع، پست کردن سر در سجده. (منتهی الارب)، آهسته گردانیدن: استهلال، پست کردن متکلم آواز را. (منتهی الارب)، خوار کردن. ذلیل و زبون کردن. بی قدر و بی اعتبار کردن:
که رستم که باشد که پیمان من
کند پست و پیچد ز فرمان من.
فردوسی.
، بریدن:
بخنجر زبانش ز بن پست کرد
ز مویش زنخ چون کف دست کرد.
اسدی (گرشاسب نامۀ خطی مؤلف ص 216).
، با زمین یکسان کردن. با زمین هموار کردن. با زمین مساوی کردن:
به تیغ، طرّه ببرّد ز پنجۀ خاتون
بگرز پست کند تاج بر سر چیپال.
منجیک.
شغ گاو و دنبال گرگی بدست
بکوپال سر هر دورا کرد پست.
فردوسی.
چو شیر اندرافتاد و چون پیل مست
همی کشتشان و همی کرد پست.
فردوسی.
به پیری بسی دیدم آوردگاه
بسی بر زمین پست کردم سپاه.
فردوسی.
بشمشیر بران چو بگذاشت دست
سر سرفرازان همی کرد پست.
فردوسی.
ازیشان [از دیوان] دو بهره به افسون ببست
دگرشان بگرز گران کرد پست.
فردوسی.
بپای پست کند برکشیده گردن شیر
بدست رخنه کند لاد آهنین دیوار.
عنصری.
فرمود تا آن حصار با زمین پست کردند تا بیش هیچ مفسدی آنجامأوی نسازد. (تاریخ بیهقی).
صف زنده پیلان همه کرد پست
سوار و پیاده بهم برشکست.
اسدی (گرشاسب نامه ص 64).
ترا به هر جا فرمان برند و مأمورند
اگرچه دارند اقدام منکر آتش و آب
مثل ز باختر و خاور ار بجوئیشان
دوند پست کنان کوه و کر در، آتش و آب.
مسعودسعد.
چون اردشیر او را [اردوان را] بدست خویش بکشت اندر حرب خونش بخورد و بر گردنش بایستاد بعد از آنکه سرش به لگد پست کرد. (مجمل التواریخ والقصص). آنگاه [متوکل] بفرمود تا گور حسین بن علی رضی اﷲ عنهما با زمین پست کردند چنانکه هیچ اثرش نماند. (مجمل التواریخ والقصص). و امان طلبید بجهت اصحاب قلعه و تسلیم کردند، اصفهبد آنرا خراب و پست کرد. (تاریخ طبرستان). و کوشک جاولی من دیدم شاه اردشیر پست کرد. (تاریخ طبرستان).
که چرا بر من زد و دستم شکست
یا چرا بر من فتاد و کرد پست.
مولوی.
قولهم، طاً بن هذه الحفیره، علی صیغهالامر، یعنی پست کن گو آتش خوابانیدن را. (منتهی الارب)، کوتاه کردن. کاستن: گفتند امرنا خدایگان بقص اللحی ّ و عفو الشارب، یعنی که مارا خدایگان فرمود که ریش پست کنیم و سبلت بگذاریم. (مجمل التواریخ والقصص)، خراب کردن. زائل کردن. نابود کردن. معدوم کردن. از میان بردن. دورکردن:
نخستین به می ماه را مست کن
ز دل بیم و اندیشه را پست کن.
فردوسی.
که از تف آن کوه آتش برست [سیاوش]
همه کامۀ دشمنان کرد پست.
فردوسی.
سپاهی ز توران بهم برشکست [رستم]
همه کامۀ دشمنان کرد پست.
فردوسی.
بگیو آنگهی گفت مندیش از این
که رستم نگرداند از رخش زین
مگر دست بیژن گرفته بدست
همه بند و زندان او کرده پست
به نیروی یزدان و فرمان شاه
برآرم من او را ز تاریک چاه.
فردوسی.
روز و مه و سالش نکند پست ازیراک
پاینده بدویست شده روزو مه و سال.
ناصرخسرو.
، کشتن:
چو آمد بر آن مرز بگشاد دست [ارجاسب]
کسی را که دیدی همی کرد پست.
فردوسی.
فرود آوریدش شه تازیان
بدان تاکند پست شاه کیان.
فردوسی.
دوکس را بزخم لگد کرد پست
یکی را سر از تن بدندان گسست.
فردوسی.
خبر شد بضحاک بد روزگار
ازان بیشه و گاو و آن مرغزار
بیامد پر از کینه چون پیل مست
مر آن گاو پرمایه را کرد پست
همه هرچه دید اندرو چارپای
بیفکند وزیشان بپرداخت جای.
فردوسی.
بدین برز و بالا و این زور دست
کنی اژدها را بشمشیر پست.
فردوسی.
- پست کردن آتش، فرونشاندن آن:
آتشی را که همه روزه کند روزه بلند
شامگاهان بیکی لحظه کند پست فقاع.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(نَ قَهْ)
استنظاف
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ)
درست انگاشتن، راست حساب کردن. راست داشتن. راست پنداشتن، حقیقت و صدق بکار داشتن:
خاطر شاه را چو آینه دان
همه نقشی در او معاینه دان
آنکه تا بود نقش راست شمرد
نقش کژ پیش او نشاید برد.
اوحدی
لغت نامه دهخدا
(هََ تَءْ)
پی شمردن کسی را، مراقبت اعمال او کردن. حساب عمل و کار او داشتن:
بدادو دهش دل توانگر کنید
از آزادگی برسر افسر کنید
که فرجام هم روزمان بگذرد
زمانه پی ما همی بشمرد.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پست شدن
تصویر پست شدن
ویران شدن، منهدم گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پست کردن
تصویر پست کردن
فرود آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک شمردن
تصویر پاک شمردن
پاک دانستن استنظاف
فرهنگ لغت هوشیار
پی شمردن کسی را. مراقبت اعمال او کردن حساب کاراو را داشتنن: بداد و دهش دل توانگر کیندخ از آزادگی بر سر افسر کنیدخ که فرجام هم روزمان بگذرد زمانه پی ماهی بشمرد. (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پست کردن
تصویر پست کردن
((پَ کَ دَ))
کشتن، نابود کردن، شکستن، ویران کردن، دور کردن، تهی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پست مدرن
تصویر پست مدرن
((پُ. مُ دِ رْ))
پسامدرن، مربوط یا متعلق به پست مدرنیست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بس شمردن
تصویر بس شمردن
ضرب کردن
فرهنگ واژه فارسی سره